امام علی(ع) در خطبه پنجاه و چهار نهج البلاغه می فرمایند: «(هنگام بيعت با من) مردم همانند شتران تشنه كامى كه به آب برسند و ساربان رهاشان ساخته باشد و عقال از آنها برگيرد، بر من هجوم آوردند به هم پهلو مى زدند و فشار مى آوردند، آنچنان كه گمان كردم مرا خواهند كشت! يا بعضى به وسيله بعض ديگر از ميان خواهند رفت و پايمال خواهند شد. سپس برنامه و كار خود را زير و رو كردم، همه جهاتش را سنجيدم، ديدم چاره اى نيست جز اينكه يكى از دو راه را انتخاب كنم: يا با (آنان كه از تسليم در برابر حق سرباز زده اند) به مبارزه برخيزم و يا آنچه را محمد(ص) آورده انكار كنم. (ديدم) تن به جنگ دادن آسانتر است از اينكه تن به كيفر پروردگار بدهم! از دست رفتن دنيا برايم سهل تر است تا از دست رفتن آخرت (و ترك نمودن وظيفه).
توضيح ها:
از ذيل سخن امام (ع) و شرحى كه ابن ابى الحديد و ابن ميثم بر سخن امام(ع) پس از اين خطبه (يعنى كلام 55) نوشته اند بر مى آيد كه اين خطبه را اميرمؤمنان در صفين هنگام شروع جنگ با معاويه ايراد فرموده است، زيرا او بود كه بر امام(ع) طغيان و سركشى كرد. (شرح ابن ابى الحديد، جلد 4 ، صفحه 13 و شرح ابن ميثم جلد 2، صفحه 144)
«ابو مخنف» در كتاب «جمل» آورده است كه پس از قتل عثمان مهاجر و انصار در مسجد گرد آمدند تا درباره سرنوشت مسلمانان مشورت كنند، در اين ميان عده اى از بزرگان اصحاب همچون «عمار» و «ابن هيثم تيهان» درباره فضائل على(ع) و اينكه او از همه شايسته تر است سخن گفتند، مردم همه رضايت خويش را اعلام داشتند و درب خانه امام(ع) ريختند، او را از خانه بيرون آوردند، اصراركردند كه دستش را بگشايد تا بيعت كنند، اما او امتناع ورزيد و فشار جمعيت شديد بود و مردم همچون شتران تشنه اى كه به آب برسند به هم پهلو مى زدند، به طوريكه نزديك بود عده اى كشته شوند، امام در اين موقع فرمود: اين كار بايد در مسجد صورت گيرد و اگر يك نفر كراهت داشته باشد من نخواهم پذيرفت، «ابو مخنف» نقل مى كند كه ابن عباس گفته است هنگامى كه همه آماده بيعت بودند و امام(ع) به مسجد آمد من مى ترسيدم بعضى از دشمنان يعنى همان ها كه نياكان بت پرستشان در ميدان هاى جهاد اسلامى به دست امام(ع)كشته شده بودند سخنى بگويد كه امام(ع) خلافت را رها كند، ولى هيچ كس سخن نگفت و مسلمانان همه با طيب خاطر بدون ذره اى اكراه بيعت كردند. (شرح ابن ابى الحديد، جلد 4 ، صفحه 8 - 10)
بهترین و کامل ترین نمونه حکومت اسلامی، بعد از پیامبر اکرم(ص) حکومت مولای متقیان علی(ع) است. سیاست وی، سیاست راستین اسلام است و از تعالیم عالیه اسلام سرچشمه می گیرد. تاریخ پر افتخار آن حضرت به ویژه در دوران حکمرانی کوتاهش گواه اجرای دقیق مبانی و تعالیم حیات بخش اسلام است. از این رو سیره و روش حکومت و شیوه زندگی او، بهترین نمونه و سرمشق برای تمام امرا و حکام اسلامی در طول تاریخ است.
روش امام در وضع خوراک و پوشاکش در دوران حکومت
امیرالمؤمنین(ع) در ضمن خطبه ای می فرماید: «ان الله جعلنی اماما لخلقه، ففرض علی التقدیر فی نفسی و مطعمی و مشربی و ملبسی کضعفاء الناس، کی یقتدی الفقیر بفقری ولایطغی الغنی غناه: خدا مرا امام و پیشوا قرار داده و بر من واجب کرده است که در رفتار و خوراک و پوشاکم مانند مردم ضعیف و مستمند، بر خود تنگ گیرم، تا فقیر از فقر من پیروی کند و ثروتمند هم به واسطه ثروتش طغیان نکند.»
امام(ع) در پاسخ «عاصم بن زیاد» که به آن حضرت عرض کرد: پس شما چرا به خوراک سخت و پوشاک درشت، اکتفا نموده ای و این چنین بر خود سخت گرفته ای؟! فرمود: «ویحک، ان الله عزوجل فرض علی ائمة العدل، ان یقدروا انفسهم بضعفة الناس کی لایتبیغ بالفقیر فقره: «وای بر تو، خدای عزوجل بر پیشوایان عادل واجب کرده است که خود را در ردیف مردم ضعیف و ناتوان گیرند، تا فقر و تنگدستی، فقیر را از جا به در نبرد.»
علی(ع) در دوران حکومتش، عبای کهنه و لباس وصله دار به تن می کرد. روزی از ایشان سؤال کردند: چرا لباس وصله دار می پوشی؟ فرمود: این گونه لباس پوشیدن برای خشوع قلب و ذلت نفس اماره، مفید است. (این جریان مربوط به آن زمانی است که بیشتر مسلمانان در فقر و ناداری به سر می بردند.) ابن عباس می گوید: روزی بر امیرمؤمنان علی(ع) وارد شدم، در حالی که آن حضرت نعلین خود را پینه می زد، عرض کردم: ما قیمة هذه النعل حتی تخصفها ارزش این کفش چیست، تا آنکه تو خود آنرا پینه زنی؟ فقال: «هی والله احب الی من دنیاکم او امارتکم هذه، الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا: به خدا قسم این کفش نزد من از دنیای شما یا از حکومت شما محبوب تر است! مگر اینکه حقی را بر پا دارم یا باطلی را دفع کنم.»
«سوید بن غفله » نیز می گوید: روزی بر علی(ع) وارد شدم در حالی که در خانه اش جز حصیر کهنه ای نبود و آن حضرت روی آن نشسته بود به او گفتم: یا امیرالمؤمنین(ع)، تو حاکم مسلمانان هستی و در بیت المال نیز حکمت رواست و این همه مردم بر تو وارد می شوند و در خانه ات جز این حصیر نیست. حضرت گریه کرد و فرمود: «یا سوید، ان اللبیب لاتیاثت فی دار النقله وامامنا دار المقامة قد نقلنا الیها متاعنا، و نحن ینقلبون الیه: ای سوید! آدم عاقل در خانه ای که باید از آن منتقل شود، اثاث نمی چیند. در حالی که در جلوی ما خانه اقامت و آخرت است. ما متاع خود را به آنجا انتقال دادیم، خود هم بدانجا منتقل خواهیم شد. سوید می گوید: به خدا قسم سخن آن حضرت مرا به گریه انداخت.
علی بن ابراهیم از امام محمد باقر(ع) روایت کرده که آن حضرت فرمود: «والله کان علی لیاکل اکل العبد و یجلس جلسة العبدو انه کان لیشتری القمیصین السنبلانیین فیخیر غلامه خیرهما فاذا جاز اصابعه قطعه و اذا جاز کعبه حذفه و لقد ولی خمس سنین ما وضع اجرة علی اجرة: به خدا سوگند علی(ع) چنان غذا می خورد و چنان می نشست که برده ای می خورد و می نشیند. او دو پیراهن سنبلانی می خرید و بهترین آن را برای غلامش اختیار می کرد و هر گاه آستین آن از انگشتانش تجاوز می کرد، آنرا قطع می نمود و اگر از کعبش تجاوز می نمود آن را کم می کرد، او پنج سال حکومت کرد و آجر بر روی آجر [برای ساخت خانه ای شخصی] ننهاد.
هارون بن عنتره از پدر خود نقل می کند: من در خور نق بر علی(ع) وارد شدم، فصل زمستان بود و علی(ع) قطیفه کهنه ای بر تن انداخته بود، در آن هنگام از شدت سرما می لرزید. من به او گفتم: خداوند برای تو و خانواده ات در این مال (بیت المال) سهمی قرار داده است و تو با خود این چنین می کنی؟! فرمود: «والله ما ازرؤکم شیئا و ما هی الاقطیفتی التی اخرجتها من المدینة: من نمی خواهم به شما اندک چیزی تحمیل کنم، این همان قطیفه کهنه ای است که از مدینه با خود آورده ام.» امیرالمؤمنین(ع) حاضر نبود از بیت المال برای خود چیزی زیاده بر دارد، حتی در بیت المال چیزی نگه نمی داشت. هر روز جمعه هر چه در بیت المال بود، میان مردم تقسیم می کرد، بعد زمین بیت المال را جارو می کرد و بر جای آن نماز می خواند و پس از نماز می گفت روز رستاخیز گواه من باشید.
احترام به شخصیت و حقوق مردم
امیرمؤمنان علی(ع) حساسیت عجیبی به عدالت و مهربانی و محترم شمردن شخصیت و حقوق مردم داشت و این حقیقت در بخشنامه هایی که به مأمورین دولتی فرستاده است کاملا آشکار است. در بخشنامه ای که برای مأمورین جمع آوری مالیات نوشته است، پس از چند جمله موعظه و تذکر می فرماید: «فانصفوا الناس من انفسکم واصبروالحوائجهم فانکم خزان الرعیة و وکلاء الامة و سفراء الائمة: به عدل و انصاف رفتار کنید و به مردم درباره خودتان حق بدهید، پرحوصله باشید و در برآوردن حاجات مردم صبر و استقامت به خرج دهید که شما خزانه داران رعیت و نمایندگان ملت و سفیران حکومتید. بر هیچ کس به خاطر نیازمندیش خشم نگیرید، هیچ کس را از خواسته های مشروعش باز مدارید و به خاطر گرفتن خراج از بدهکار، لباس تابستانی یا زمستانی و مرکبی را که با آن به کارش می رسد، به فروش نرسانید و نیز به خاطر گرفتن درهمی، کسی را تازیانه نزنید، همچنین برای جمع آوری بیت المال، به مال هیچکس، چه مسلمان و چه غیرمسلمان که در پناه اسلام است، دست نزنید مگر اینکه اسب یا اسلحه ای باشد که برای تجاوز به مسلمانان به کار گرفته شود، چرا که برای مسلمان درست نیست بگذارد چنین اسلحه ای در اختیار دشمنان اسلام باشد.»
در بخشنامه دیگری که به سران سپاه نوشته است، می فرماید: «...فان حقا علی الوالی الا یغیره علی رعیته فضل ناله ولا طول خص به و ان یزیده ما قسم الله له من نعمه دنوا من عباده و عطفا علی اخوانه: ... حقی که بر والی و زمامدار، انجام آن لازم است این است: فضل و برتری که به او رسیده و مقام خاصی که به او داده شده نباید او را نسبت به رعیت دگرگون کند و این نعمتی که خداوند به او ارزانی داشته، باید هر چه بیشتر او را به بندگان خدا نزدیک، و نسبت به برادرانش رئوف و مهربان سازد.
در سفارش نامه ای که عمومی است [لمن یستعمله علی الصدقات] و در اختیار مأمورین زکات قرار می گرفت، امام(ع) می فرماید: «انطلق علی تقوی الله وحده لاشریک له ولاتروعن مسلما ولاتجتازن علیه کارها ولا تاخذن منه اکثر من حق الله فی ماله...: «با تقوا و احساس مسئولیت در برابر خداوند یکتا و بی شریک، حرکت کن و در این راه هیچ مسلمانی را مترسان! آنگونه رفتار نکن که از تو کراهت داشته باشند. بیش از آنچه از حق خداوند در اموالش است از او مگیر. وقتی بر قبیله ای که بر سر آبی فرود آمده اند وارد شدی، تو هم در کنار آن آب فرود آی، بدون اینکه به خانه های مردم داخل شوی، سپس با آرامش و وقار به سوی آنان برو، تا رسیدی به آنها سلام کن، و درود بفرست.
سپس بگو: ای بندگان خدا، مرا ولی خدا و خلیفه او به سوی شما فرستاده تا حق خدا را که در اموال شماست بگیرم. آیا در اموال شما حقی از خدا هست که آنرا به نماینده اش بپردازید؟ اگر کسی گفت: نه!، دیگر به او مراجعه مکن و اگر کسی پاسخ داد بلی!، همراهش برو، بدون اینکه او را بترسانی و یا تهدید کنی و یا او را به کار مشکلی اجبار سازی، هرچه از طلا و نقره به تو داد، بستان، اگر گوسفند یا شتر دارد که باید زکات آنها را بدهد، بدون اجازه صاحبش داخل آن مشو، زیرا بیشتر آنها از آن اوست. وقتی داخل گله شدی همچون شخص مسلط و سخت گیر رفتار مکن، حیوانی را فرار مده و ناراحت مساز... .
نظر شما